آن روزها
🖋 محمد صدر هاشمی
همزمان با مرحله اخیر عملیات بیت المقدس برای هماهنگی ویژه برنامههای رادیوئی سه مرکز رادیو اهواز، رادیو نفت ملی آبادان و رادیو دزفول در مرکز صدا و سیمای خوزستان در اهواز مستقر شدم.
فضای متاثر از عملیات آزادسازی خرمشهر در استان خوزستان ایجاب میکرد تا ویژه برنامههای رادیوئی متناسب با این فضا تولید و همزمان از سه مرکز رادیوئی یادشده پخش شود.
بجزهماهنگی مورداشاره درتولید ویژه برنامهها نیز همکاری و درپاره ای از موارد گویندگی برنامهها را انجام میدادم.
درآن روزها گزارشگران صدا و سیمای خوزستان درقالب دو سه اکیپ سیار از مناطق عملیاتی گزارشهای صوتی و تصویری تهیه و خبرهای مهم عملیاتی را که از ستادهای عملیاتی میگرفتند از طریق بیسیم ارسال میکردند.
روز سوم خرداد، از ساعات اولیه خبرهای دریافتی از گزارشگران حاکی از آزادسازی خرمشهر بود اما تاکید میشد باید در انتطار خبرهای رسمیو قطعی باشیم.
شور و حال خاصی در مجموعه همکاران که روزهای گذشته را در انتظار شنیدن چنین خبری پشت سر گذرانده بودند پدید آمد.
مردم شهرهای استان بویزه اهواز و شهرهای نزدیک به مناطق عملیاتی که جسته و گریخته خبرهای آزادی خرمشهر را شنیده بودند در تماسهای مکرر با مرکز صدا و سیما به دنبال دریافت خبرهای موثق بودند.
حدود ساعت ۱۲ ظهر خبرهای قطعی آزادی خرمشهر دریافت شد. یکی از گزارشگران از داخل مسجد جامع و از طریق بیسیم گزارش هیجان انگیزی ارسال کرد که بر شور و هیجان ما افزود.
من به مسئول بخش خبر و مدیر مرکز پیشنهاد کردم خبر آزادسازی را قبل از پخش سراسری و طی اطلاعیه ای از فرستندههای خوزستان پخش کنیم.
پس از تماس همکاران با تهران و تاکید آنان مبنی بر پخش خبر مزبور در اخبار سراسری ساعت ۱۴، پیشنهاد من غیر قابل اجرا به نظر آمد، هرچند بیشتر دوستان در دل موافق چنین پیشنهادی بودند.
من اما، بر پیشنهاد خود تاکید و استدلال کردم که مردم خوزستان بیشترین آسیبها را از سالهای جنگ دیده و خدمات فراوانی به جبههها داشته و این روزها هم تقریبا همه استان مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر فضای جبهه وجنگ است و لذا به گونه ای استحقاق شنیدن خبر را پیش از دیگر استانهای کشور دارند.
تصمیم گیری دراین باره باتوجه به تاکید مرکز نشینان کارسختی بود.
اصرار و گفت و گوهای فشرده و احساسی من درنهایت به ثمر نشست.
مدیر مرکز اجازه داد تا پیش از خبر سراسری و البته با مسئولیت خودم خبر پخش شود.
به سرعت متن کوتاهی رادر قالب یک اطلاعیه تنظیم و پشت میکروفن اتاق پخش نشستم و در حالیکه ساعت حدود سیزده و نیم را نشان میداد با صدائی لرزان اما پر احساس اطلاعیه را ( با زیر صدای مارش ) خواندم:
…….اینجا اهواز است؛ صدای ما را همزمان از آبادان و دزفول میشنوید
. ….شنوندگان عزیز توجه فرمائید ….مردم شریف خوزستان
…….توجه فرمائید. ..بر اساس خبرهای دریافتی از خبرنگاران مستقر در مناطق عملیاتی
خرمشهر آزاد شد
….الله اکبر….
( ادامه مارش )….
و تکرار پخش اطلاعیه.
۳ خرداد ۱۴۰۰
من بونیا نیامده بودم مامانم میگه داشت در بازار خرید میکرد خبر شنیدند هلهله کرون مردها رقصیدن چقد شاد شدن
خواهرم همین روز بدنیا اوند بابلم اسمش را میهن گذاش خودم علی هستم از باغملک