اصطلاحات هندی و انگلیسی رایج در آبادان قدیم
برگرفته از فرهنگ اصطلاحات آبادان نوشته احمد کعبی فلاحیه
علاقهمندان میتوانند کتابهای ایشان را از کتابفروشیهای معتبر تهیه کنند
بمبو شیر آب، شیر فشاری بزرگ
بنگله خانهی ویلایی یکطبقهی بزرگ همراه با فضای سبز فراوان
بایروم اتاق خدمتکار
بونس پاداش
جیمخانه مکانی برای استفاده از وسایل و ادوات ورزشی
چندل الوار بزرگ چوبی که در ساختن سقف خانهها به کار میرود
دوبه شناور بزرگی که برای جابهجایی کالاهای انبوه به قایق موتوردار بکس میشود
دوبی / دوهوبی رختشو، کارگر لندری
رانگونی / رنگونی اهل رانگون (پایخت سابق کشور برمه یا همان میانمار کنونی)
رشن / راشن کوپن، جیره آذوقه
ریفاینری پالایشگاه
سنتر استور فروشگاه مرکزی
سچّه ریل راهآهن
سلج منطقه وسیع، مرطوب و گلآلود پشت رودخانه بهمنشیر
سلویج انبارهای بزرگ ویژه کالاهای اسقاطی
سیت صندلی
سیکلین محله هندیها
صاحب آقا، ارباب
عمامه قرمزا کنایه از قوم سیک، زیرا همیشه عمامه قرمز بر سر میکردند.
فایر کرتاهه آتش کن، تیراندازی کن!
فیدوس آژیر سراسری پالایشگاه برای اعلام آغاز و پایان کار
قماره دکان کوچک و چوبی
کرتاهه انجام دادن
کافی تیم/تایم وقت نوشیدن قهوه
گرانت صاحب کتاب مقدس سیکهای هندی
ماندر / مندر نمازخانه، پرستشگاه
نمسکار سلام هندی/ تعظیم به سبک هندی
هلنگ آویخته، آویزان
یام نوعی سیبزمینی شیرین هندی
ادامه دارد…..
پیسا واژه هندی به معنای پول خرد، اصل آن پیسه است (هر روپیه: صد پیسه)، عربها بیضه میگفتند. این واژه دیگر کاربرد ندارد
پنتری انبار کوچک، یکی از اتاقهای خانه برای نگهداری وسایل اضافی؛ تمام خانههای کارمندی پنتری داشتند.
پیستو / پیشتو / پیستول یک نوع اسلحه کمری شبیه هفتتیر
پیشِکی بیعانه، پولی که پیشپیش پرداخته میشد
پیکاب نوعی وانت بزرگ و جادار
پیل پول در گویش لری
پیله کردن سماجت به خرج دادن، اصرار ورزیدن
تاب دور زدن، گشتن (پاشیم یه تابی بخوریم)
تانکی منبع آب بزرگ که با پایههای مرتفع بر زمین نصب میشود. (از انگلیسی Tank)
تاوه وسیلهی آشپزی! و البته اقسامیدارد.
تاوهلیسی از مراسم ادای سوگند در آبادان قدیم، مبتکر این شیوه سیدمحمد از سادات بزرگ آبادان بود. میگویند روزی دو مرد را به اتهام سرقت نزد ایشان بردند. سیدمحمد وقتی دید که هر دو ادعای بیگناهی دارند، تاوه کوچکی را داغ کرده و به دست آنان داد و از آنها خواست پشت آن را لیس بزنند. او به آنان گفت درصورت بیگناهی خطری متوجهشان نخواهد شد. شخص بیگناه تاوه را لیس زد و هیچ اتفاقی نیفتاد. درحالیکه زبان شخص گناهکار بهمحض تماس، سوخت و او را رسوا ساخت. میگویند این یکی از کرامات او بوده است!
تپوندن چپاندن، انباشتن چیزی بهزور در فضای محدود
تِپیدن قایم شدن، مخفش دن، در گوشهای آرام گرفتن (هوووی! ترسو! باز که توی سوراخ تپیدی)
تری دادن دور زدن مختصر در جایی.
تریلر اصطلاحاً به معنای اتوبوس واحد بود. چون اولین اتوبوسهای شهری در آبادان توسط تریلی جایهجا میشدند.
تِرِین آموزش فنی
تِرِینشاپ آموزشگاه حرفهای (وابسته به نفت)
تشت کسی از بام افتادن رسوا شدن، فاش شدن راز کسی
تفرقه بنداز و حکومت کن شعار معروف انگلیسیها (در آبادان این اصطلاح کاربرد بسیار داشت)
تگری بهمعنای تگرگی، هر چیز منسوب به تگرگ، نوشابه تگری، فانتا تگری، تیکه تگری (لعبت خوشتیپ)
تگزاسِ اوبودان اشاره طنزآمیز به برخی مناطق خشونتزای این شهر که معمولاً لاتوپاتها و چاقوکشها باعث ناامنی در کوچه و بازار میشدند.
تلپشده کنایه از آدم کنگرخورده و لنگرانداخته
تَلَکتِشی نوعی بازی کودکانه که با شل یا گل نرم انجام میشد.
تِلکتِلک راه رفتن بسیار آهسته، راه رفتن عشقی!
تِلیت کردن کنایه از شلوغ کردن و به هم ریختن اجزای یک چیز
تِماتِه گوجه فرنگی
تِمپو یک نوع ضرب یا تنبک کوچک با بدنه استوانهای کشیده
تنبل لیزی / بالای میزی عبارتی که بچههای کلاس برای شاگرد تنبل میخواندند.
تِنگ تِنگو نوعی ملخ صحرایی
تهلنجی اجناس خارج از لیست را تهلنجی میگفتند. ناخداهای لنجها طبق یک سنت قدیمیدر فضای خالی لنج مقداری جنس برای خودش کنار میگذاشتند و هنگام رسیدن به بندر آنها را جداگانه به مشتریان میفروختند.
تو اُفسِیده از مرحله پرته
تو بامیه هم نیستی! در دعوا و مشاجره به قصد توهین و تحقیر گفته میشد
چراغ لِت / لایت چراغ قوه
چریو بفرما، بخور، بنوش «به سلامتی» (Cheer you)
دوُ دوُ آدم گیج یا حواسپرت
دیزی گیج، پرت!
سِی نگاه، مثلاً میگوییم: سِی کن! (از انگلیسی See)
شهر پلیت اشاره به شهر آبادان به دلیل فراوانی پلیت در آن. (مو از شهر پلیت و شهر نفتُم / مو بچه زرنگ لین هفتُم)
ویرایش ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
افزودن دیدگاه